ماجراجویی هنر جادویی مریم
یک شب، مریم در خواب پیرمرد مهربانی را دید که لباس آبی بر سر داشت و کلاهی با ستاره آراسته بود. او یک خودکار جادویی به او هدیه داد که می توانست از آن برای ایجاد نقاشی های فوق العاده استفاده کند.
وقتی مری از خواب بیدار شد، از دیدن قلم جادویی در دستش متعجب شد. او با هیجان بلافاصله شروع به طراحی کرد و خلاقیت هایش روی کاغذ زنده شد.
قلم جادویی مری به او کمک کرد تا کتابهای داستانی زیبا و پر از تصاویر شگفتانگیز خلق کند. دوستان و خانواده اش عاشق خواندن داستان ها و تحسین آثار هنری او بودند.
مری با احساس الهام گرفتن تصمیم گرفت عشق خود را به هنر با دیگران در میان بگذارد. او با استفاده از قلم جادویی شروع به آموزش نقاشی به کودکان محله خود کرد.
همانطور که مری به نقاشی با قلم جادویی ادامه داد، متوجه شد که مهارت های طراحی خودش در حال بهبود است. قلم جادویی نه تنها جادویی بلکه معلم بزرگی بود.#
مری از تمام نقاشی هایش خسته شد اما احساس خوشحالی باورنکردنی داشت. او متوجه شد که قلم جادویی نه تنها برای او بلکه برای اطرافیانش نیز شادی به ارمغان می آورد.
مری با قلم جادویی در کنارش به خلق آثار هنری زیبا ادامه داد و عشقش به نقاشی را با دیگران به اشتراک گذاشت و هر جا که رفت شادی و جادو را پخش کرد.#