ماجراجویی نرگیس و نفس
نرگس و نفس خواهرانی بودند که تقریباً هم سن بودند. آنها با پدر و مادرشان، مامان و بابا، در یک ویلای کوچک زندگی می کردند. این دو خواهر همیشه در جریان مشاجره و دعوا بودند و هرگز به حرف والدین خود گوش نمی دادند. اما امروز یه چیز متفاوت بود...#
مامان و بابا نرگس و نفس را به اتاق نشیمن صدا کرده بودند. آنها چیز خاصی برای به اشتراک گذاشتن با آنها داشتند. نرگس و نفس هیجان زده و کنجکاو بودند و مشتاق شنیدن حرف هایشان بودند. #
مامان و بابا به دخترها گفتند که فرصت دارند تا آخر هفته به خانه خاله خود در شهر بروند. نرگس و نفس خیلی خوشحال بودند - قبلاً هرگز به شهر نرفته بودند! #
مامان و بابا به دخترها هشدار دادند که گوش کنند و دچار مشکل نشوند. نرگس و نفس با خوشحالی تعهد کردند و با چمدان های بسته و آماده راه افتادند. #
وقتی به خانه خاله رسیدند، نرگس و نفس چشمانشان را باور نمی کردند. در مقایسه با ویلای آنها عمارت بزرگی بود و هر دو در هیبت بودند. #
نرگیس و نفس آخر هفته را صرف گشت و گذار در محوطه خانه عمه خود کردند و انواع چیزهای جدید و هیجان انگیز را تجربه کردند. آنها به صحبت های والدین خود گوش می دادند و دستورات آنها را به دقت دنبال می کردند. #
وقتی زمان بازگشت به خانه فرا رسید، نرگیس و نفس درس ارزشمندی آموخته بودند. هر دو به والدین خود قول دادند که از این پس با دقت بیشتری به دستورات آنها گوش دهند. #