ماجراجویی نجومی اشکان
همیشه آرزوی اشکان فضانورد شدن بود و امروز روزی بود که منتظرش بود. وقتی سفینه فضایی از زمین پرتاب میشد، میتوانست شور و هیجان را در درونش احساس کند. اشکان تا حالا اینقدر احساس زنده بودن نکرده بود! همانطور که سفینه فضایی بالاتر و بالاتر می رفت، او از پنجره به بیرون نگاه می کرد و زیبایی کهکشان هایی را که پیش روی او قرار داشتند تحسین می کرد. او در یک ماجراجویی بود و آماده بود تا هر چیزی را که کیهان در اختیار داشت، بپذیرد. #
هنگامی که اشکان به فضا سفر می کرد، با موجودات عجیب و شگفت انگیز زیادی روبرو شد. او بیگانگان را در هر شکل و اندازه ای می دید و احساس می کرد که واقعاً می تواند امکانات بی نهایت جهان را درک کند. او با موجوداتی که با آنها روبرو می شد پیوند محکمی احساس می کرد و احساس شگفتی و هیبت در او وجود داشت. #
اشکان در سفر خود با سیاره ای زیبا و پر از پوشش گیاهی سرسبز روبرو شد. او تصمیم گرفت این دنیای جدید را کشف کند و از زیبایی جنگل ها و رودخانه هایی که او را احاطه کرده بودند شگفت زده شد. او احساس می کرد که با این سیاره ارتباط دارد و مصمم بود هر کاری که می تواند برای محافظت از آن انجام دهد. #
پس از کاوش در این سیاره، اشکان متوجه شد که در معرض خطر یک نیروی شیطانی قرار دارد. او باید راهی برای محافظت از سیاره و ساکنان آن در برابر تهدیدهای احتمالی پیدا می کرد. او شروع به تدوین نقشه ای کرد و با کمک دوستان بیگانه تازه کشف شده اش، تصمیم گرفت تا سیاره را نجات دهد. #
در حالی که اشکان و دوستان بیگانه اش با هم کار می کردند تا راه حلی بیابند، آنها یک قدرت پنهان را کشف کردند که می توان از آن برای شکست دادن نیروی شیطانی استفاده کرد. مسلح به این دانش جدید، برای مبارزه با دشمن جرأت کردند. تمام قدرت، شجاعت و اراده آنها را می طلبید، اما در نهایت توانستند سیاره را نجات دهند. #
پس از پیروزی آنها، اشکان به سیاره زیبایی که نجات داده بود نگاه کرد. او میتوانست احساس غرور و موفقیت کند زیرا متوجه شد که تفاوتی ایجاد کرده است. او میدانست که کار درست را انجام داده است، و پر از هدف بود. #
اشکان با نگاهی به سفرش متوجه شد که درس مهمی گرفته است. او آموخته بود که حتی کوچکترین اقدامات می تواند تغییر بزرگی در جهان ایجاد کند. او قول داد که از قدرت جدید خود برای محافظت از سیاره و همه موجودات آن استفاده کند. #