ماجراجویی مهربان
روزی روزگاری دختری مهربان و زیبا با موهای زیتونی رنگ و چشمان قهوه ای بود که حیوانات را بیش از هر چیز در دنیا دوست داشت. یک روز او نقشه ای مرموز را در اتاق زیر شیروانی مادربزرگش پیدا کرد.
او به دلیل کنجکاوی و عشق به ماجراجویی، تصمیم گرفت نقشه را دنبال کند. به نظر می رسید که به یک پناهگاه حیوانات پنهان در اعماق قلب یک جنگل جادویی منتهی می شود.
هنگامی که او در جنگل جادویی جسارت می کرد، با چندین حیوان روبرو شد - یک جغد دانا، یک آهوی مهربان و یک خرگوش نرم. همه آنها موافقت کردند که به او در سفر کمک کنند.#
آنها با هم با موانع زیادی مانند عبور از رودخانه خائنانه و حل معماهای پیچیده روبرو شدند. با کار گروهی و مهربانی دختر، بر هر چالشی فائق آمدند.#
پس از روزها سفر، بالاخره به پناهگاه حیوانات مخفی رسیدند. مکانی نفس گیر، پر از گیاهان و حیوانات رنگارنگی بود که دختر قبلاً ندیده بود.
دختر تصمیم گرفت زندگی خود را وقف حفاظت از حرم و حیوانات کند. او با مهربانی و محبت خود خانه ای پرمهر برای همه موجودات نیازمند ایجاد کرد.#
در پایان، دختر به عنوان محافظ مهربان جنگل جادویی و حیوانات شناخته شد، عشق و مهربانی او دیگران را نیز برانگیخت.