ماجراجویی مری و اژدهای آبی
مری دختری شجاع و شجاع بود. او دختر پادشاه بود و موهای بلند و طلایی و چشمانی داشت که مانند طلا می درخشیدند. با اجازه پدر و مادرش، او به جسارت در جنگل نزدیک رفت. او نمی دانست، جنگل توسط اژدهاها ساکن شده است!#
همانطور که مری به کاوش ادامه داد، با یک اژدهای آبی غیرمعمول روبرو شد. او هم از زیبایی نادر آن متعجب و متحیر شد، بلکه از ظاهر خشن آن نیز کمی ترسیده بود. مری علیرغم ترسش، برای اینکه بهتر ببیند، نزدیکتر شد. همانطور که او انجام داد، اژدها به آرامی دهانش را باز کرد و شروع به صحبت کرد! #
اژدها به زبان عجیبی صحبت می کرد، زبانی که مری نمی توانست آن را بفهمد. او از این که با او صحبت می کند شگفت زده شده بود، اما نمی توانست کاملاً بفهمد که چه می گوید. او روی زمین خود نگه داشت و صبورانه منتظر ادامه اژدها بود.
اژدها از پادشاهی باستانی صحبت میکرد که هم نوع خود ساکن آن بود. داستان های یک قصر بزرگ و موجودات اسرارآمیز و چالش هایی که مردم آن در طول سال ها با آن روبرو بوده اند را به اشتراک گذاشته است. اژدها در جستجوی یک ملکه خاص بود که مکان او به مرور زمان گم شده بود.
اژدها از مری پرسید که آیا او در جستجوی این ملکه گمشده کمک خواهد کرد؟ مری مصمم بود ارزش خود را ثابت کند و می دانست که این شانس اوست. پس از بررسی های زیاد، او موافقت کرد و تلاش خود را برای یافتن ملکه گمشده پادشاهی اژدها آغاز کرد. #
سفر طولانی و خائنانه بود، اما در نهایت مری به مقصد رسید. او مجبور شد چندین آزمایش را در طول مسیر پشت سر بگذارد، از جمله شجاعت یک حلقه کوچک آتش. مری در نهایت وفاداری و شجاعت خود را ثابت کرد و اژدهاها از او به عنوان ملکه گمشده استقبال کردند.#
مری سرانجام در تلاش خود موفق شد و اکنون فرمانروای پادشاهی اژدها بود. او قفلهای طلاییاش را در آتش گم کرده بود، اما شجاعت و ارادهاش جایگاهی را به عنوان ملکه اژدها برای او به ارمغان آورده بود. ماجراجویی مری به پایان رسیده بود، اما درس هایی که او آموخته بود برای همیشه با او می ماند. #