ماجراجویی مرتب زی
در یک شهر کوچک، پسری به نام زی بود که دوست داشت همه چیز کاملا تمیز و منظم باشد. او روزهایش را صرف مرتب کردن اتاقش و کمک به خانواده اش در کارها می کرد.
یک روز، زی نقشهای پیدا کرد که مسیری مرموز را به سمت یک گنج پنهان نشان میداد. او که احساس ماجراجویی می کرد، با در دست داشتن وسایل نظافتی مطمئن راهی سفر شد.
همانطور که زی مسیر را دنبال می کرد، با جنگلی کثیف روبرو شد. او که مصمم به یافتن گنج بود، شروع به تمیز کردن جنگل کرد و آن را مرتب و مرتب کرد.
زی با گروهی از موجودات جنگلی برخورد کرد که برای تمیز نگه داشتن خانه هایشان تلاش می کردند. او به آنها یاد داد که چگونه خانه های خود را سازماندهی و مرتب نگه دارند.
درست زمانی که زی در آستانه رسیدن به پایان سفر خود بود، با غاری کثیف و آشفته مواجه شد. او تصمیم گرفت غار را تمیز کند، با این باور که ممکن است گنج را در خود جای دهد.
پس از ساعت ها کار سخت، زی تمیز کردن غار را به پایان رساند. همانطور که او زمین را تمیز می کرد، دری پنهان پیدا کرد که او را به گنجی که به دنبالش بود هدایت می کرد.
عشق زی به آراستگی و سازماندهی او را به گنج رسانده بود. او به خانه بازگشت، قدردان ماجراجویی بود و آماده بود تا ثروت تازه یافته خود را با جامعه خود به اشتراک بگذارد.