ماجراجویی ماهیگیر چاق
روزی روزگاری مردی چاق با چهره ای قورباغه مانند در کنار دریا زندگی می کرد. او ماهیگیری را بیش از هر چیز دیگری در دنیا دوست داشت و روزهایش را صرف انداختن خط خود در آبهای آبی عمیق می کرد.
یک روز آفتابی، مرد چاق تصمیم گرفت قایق کوچکش را برای یک ماجراجویی ماهیگیری بیرون بیاورد. او وسایل ماهیگیری خود را آماده کرد و قایق را به داخل دریای درخشان برد.
هنگامی که او به سمت اقیانوس رفت، مرد چاق متوجه گروهی از دلفین ها شد که با بازیگوشی دور قایق او می پرند. لبخندی زد و برای موجودات دوست دست تکان داد.#
ناگهان مرد چاق، کشش شدیدی را روی نخ ماهیگیری خود احساس کرد. محکم نگه داشت و تمام قدرتش را به کار گرفت تا هرچه را که در آن طرف بود بچرخاند.
در کمال تعجب او یک ماهی طلایی عظیم بود! اگر ماهی آزادش کند، سه آرزو به او قول داد. مرد چاق موافقت کرد و ماهی را با احتیاط به دریا بازگرداند.#
مرد چاق آرزوهایش را کرد: ذخیره مادام العمر ماهی، بهترین ماهیگیر دنیا بودن و دوستی با همه موجودات دریا.#
ماهی طلایی خواسته های او را برآورده کرد. مرد چاق به ماهیگیری و دوستی با موجودات دریایی ادامه داد و زندگی پر از شادی و ماجراجویی داشت.#