ماجراجویی ماهان در مزرعه
ماهان پسر بچه ای بود که در یک مزرعه کوچک زندگی می کرد. او حیوانات زیادی داشت، اما مورد علاقه او یک کبوتر سفید بود. هر روز صبح، به محض طلوع خورشید، کبوتر به بیرون پرواز می کرد تا جهان را کشف کند. این همیشه نقطه برجسته روز ماهان بود.
ماهان آن کبوتر را بیش از هر چیز دوست داشت و همیشه مشتاق شنیدن ماجراهای او بود. یک روز در حالی که ماهان در حال پرواز بود متوجه برق کوچکی در آسمان شد. چشمانش را باور نمی کرد - کبوتر در تعقیب یک رنگین کمان بود! #
ماهان آنقدر هیجان زده بود که تصمیم گرفت به دنبال کبوترش برود و به همین دلیل با کمک کمی از حیواناتش رفت. به هر کجا که نگاه می کرد می توانست چیزهای شگفت انگیزی را ببیند - رنگین کمان فقط آغاز سفر او بود. #
همانطور که او رنگین کمان را دنبال می کرد، با انواع موانع و چالش ها مواجه شد، اما هیچ یک از آنها نتوانست مانع نزدیک شدن او به انتهای رنگین کمان شود. به راهش ادامه داد تا بالاخره به خانه کوچکی رسید. #
ناگهان کبوتر از پنجره بیرون پرید و روی شانه ماهان نشست تا او را تشویق به گشت و گذار در خانه کند. پر از انتظار و هیجان شد و در را باز کرد و داخل شد. #
ماهان از آنچه در داخل خانه دید شگفت زده شد - خانه پر از اشیا و موجوداتی بود که قبلاً هرگز ندیده بود. او چند ساعتی را صرف کشف دنیای جدید کرد و از رازها و اسرار آن آگاه شد. #
سرانجام وقتی سفرش به پایان می رسید، کبوتر پرواز کرد و روی شانه اش نشست، انگار که او را به یاد خانه اش بیاندازد. او با خردی تازه به خانه بازگشت و داستان ماجراجویی خود را با خانواده اش در میان گذاشت. #