ماجراجویی قهرمانانه فرید
در سرزمینی زیبا پسر جوانی به نام فرید قهرمان بوزان را می پرستید. فرید با الهام از شجاعت بوزان آرزو داشت روزی مانند قهرمانش دنیا را نجات دهد.#
یک روز آفتابی فرید متوجه چیز عجیبی در آسمان شد. ابرهای تاریک در حال جمع شدن بودند و او می توانست بگوید دنیا به کمک نیاز دارد. او بدون ترس به راه افتاد تا روز را نجات دهد.#
فرید در مواجهه با هیولای بلندی که از ابرهای تیره ساخته شده بود، شجاعانه ایستادگی کرد. او تصمیم گرفت از هوش خود برای فریب دادن هیولا و نجات روز استفاده کند.
فرید به یاد آورد که باد می تواند ابرها را پراکنده کند. او از موادی که در این نزدیکی پیدا کرد، یک فن بزرگ ساخت و شروع به باد کردن ابرهای تیره کرد.
همانطور که فرید ابرهای تاریک را باد می کرد، هیولا شروع به از دست دادن قدرت خود کرد. ایده زیرکانه فرید جواب داد! روستا و مردمش قدردان شجاعت او بودند.#
با شکست هیولای ابر تاریک، خورشید بار دیگر درخشید و جهان نجات یافت. روستای فرید را قهرمان معرفی کردند و از شجاعت او تشکر کردند.#
اقدام قهرمانانه فرید به همگان یادآوری کرد که گاهی اوقات، بزرگترین قهرمانان کسانی هستند که مانند بوزان از هوش و شجاعت خود برای کمک به دیگران استفاده می کنند.