ماجراجویی قطره باران
در یک شهر کوچک دنج، دختری کنجکاو و ماجراجو با موهای مجعد و مشکی زندگی می کرد. او عاشق کاوش در اطرافش و کشف چیزهای جدید بود. امروز آسمان تاریک و ابری بود و به بارش باران اشاره داشت.#
او که هیجان زده بود تصمیم گرفت به بیرون برود تا ببیند باران برای او چه چیزی در نظر گرفته است. اولین قطرات باران شروع به باریدن کرد و او دستانش را باز کرد و قطرات را در آغوش گرفت که صورتش را می بوسیدند.
همانطور که قطرات باران می بارید، آنها داستان هایی از سفر خود را از آسمان به اشتراک گذاشتند. دختر با دقت گوش داد و در مورد دنیای بالا و چگونگی تغذیه قطرات باران زمین پایین را یاد گرفت.
دختر با احساس الهام گرفتن، قطرات باران را تشویق کرد تا هنگام افتادن، الگوهای زیبایی روی زمین ایجاد کنند. او از طرح های پیچیده ای که در پای او ظاهر می شود شگفت زده شد.
با ادامه باران، دختر متوجه شد که چند قطره باران در تار عنکبوت گیر کرده است. او با دقت آنها را رها کرد و به آنها اجازه داد به سفر خود به سمت زمین ادامه دهند.
باران قطع شد و رنگین کمان زیبایی ظاهر شد. دختر از قطره های باران به خاطر داستان هایشان و زیبایی که به دنیایش آوردند تشکر کرد و قول داد شگفتی هایشان را با دیگران به اشتراک بگذارد.
پس از بازگشت به خانه، دختر ارتباط عمیقی با قطرات باران و دنیای اطراف خود احساس کرد. او مشتاقانه منتظر بارش بعدی بود و آماده بود تا اسرار بیشتر قطرات باران را کشف کند.