ماجراجویی قدردانی امیرعلی
روزی روزگاری پسری به نام امیرعلی بود که بسیار باهوش بود و عاشق فوتبال و بازی های رایانه ای بود. اما به زحمات والدینش و فرصت هایی که برایش مهیا می کردند توجه کافی نداشت.
روزی پدر و مادر امیرعلی تصمیم گرفتند اهمیت قدردانی از آنها و فرصت هایی که در اختیار او قرار می دهند را به او بیاموزند. آنها یک روز هیجان انگیز را برای او برنامه ریزی کردند، پر از چالش ها و شگفتی ها.#
اولین چالش یافتن گنج پنهان در پارک بود. امیرعلی برای یافتن آن باید از هوش و سرنخ هایی که والدینش به او می دادند استفاده می کرد.
امیرعلی گنج را یافت و به موفقیت خود افتخار کرد. چالش بعدی کمک به همسایه سالخورده با مواد غذایی بود و اهمیت مهربانی و اجتماع را به او یاد داد.
امیرعلی که احساس میکرد کامل شده بود، برای آخرین چالش آماده بود: تهیه یک غذای ویژه برای خانوادهاش. پدر و مادرش او را در این فرآیند راهنمایی کردند و به او کار گروهی و صبر را آموزش دادند.
امیرعلی وقتی از غذای لذیذ با هم لذت می بردند، متوجه شد که پدر و مادرش چقدر او را دوست دارند و چقدر تلاش کردند تا زندگی خوبی برای او فراهم کنند. او احساس قدردانی کرد و قول داد بیشتر توجه کند.#
از آن روز به بعد امیرعلی بیشتر توجه و قدردان محبت پدر و مادرش و فرصت هایی بود که آنها فراهم می کردند. او به دنبال علایق خود ادامه داد و در عین حال از آنچه داشت حداکثر استفاده را کرد.