ماجراجویی طلایی سوفی
سوفی، با موهای بلند طلایی و چشمان آبی روشن، عاشق کاوش به تنهایی بود. امروز، او تصمیم گرفت به جنگل نزدیک خانهاش برود.#
سوفی بدون توجه به هشدار والدینش خود را در جنگل گم کرد. تاریک تر و ترسناک تر از آن چیزی بود که او تصور می کرد.
ناگهان صدایی سوفی را متحیر کرد. این یک خرگوش کوچک گم شده بود. سوفی تصمیم گرفت به آن کمک کند راه خانه اش را پیدا کند.#
سوفی و خرگوش با تکیه بر ستارگان برای راهنمایی، به آرامی راه خود را از میان جنگل دلهره آور طی کردند.#
ناگهان نور از میان درختان عبور کرد. سوفی و خرگوش راه خود را از جنگل پیدا کرده بودند.
سوفی با خرگوش به خانه برگشت. او به اهمیت توجه به توصیه های بزرگان خود پی برد.
از آن روز، سوفی هرگز به تنهایی به کاوش نرفت. درسش را یاد گرفته بود.#