ماجراجویی شگفت انگیز یک پسر کنجکاو
پسر جوان جلوی در خانه اش ایستاد و با تعجب به بیرون خیره شد. او چیزی عجیب در هوا احساس کرد، نوعی جادو که نمی توانست کاملاً توضیح دهد. آنقدر کنجکاو بود که باید از نزدیک نگاه می کرد. او از در عبور کرد و خود را در دنیایی از اسباب بازی ها یافت. شهر اسباب بازی هایی که حرف می زدند و راه می رفتند و بازی می کردند. او در ناباوری بود و چشمانش را باور نمی کرد. #
پسر جوان پا به شهر اسباب بازی ها گذاشت و بلافاصله توسط آنها محاصره شد. آنها از او استقبال کردند و توضیح دادند که آنها اسباب بازی پدر و مادرش هستند و آنها تصمیم گرفته اند شهر خود را بسازند. او شگفت زده و خوشحال شد. اسباببازیها شهر را به او نشان دادند و همه چیزهای شگفتانگیزی را که با دستان خود ساخته بودند به او نشان دادند. #
پسر جوان به کاوش در شهر اسباببازیها ادامه داد و نمیتوانست باور کند چقدر به دست آوردهاند. او مجذوب مغازه ها و ساختمان های مختلفی بود که ساخته بودند و شخصیت های متفاوتی که در شهر زندگی می کردند. او ارتباط قوی با اسباب بازی ها و شهر احساس می کرد، گویی اینجا خانه واقعی او بود. #
پسر جوان در خیابان های شهر اسباب بازی پرسه زد و در نهایت به ساختمان بزرگی رسید که دری مرموز داشت. در را باز کرد و چیزی که در آن یافت او را متحیر کرد. پر از اسباب بازی های قدیمی بود که فراموش شده بودند، اما هنوز زنده بودند و پر از زندگی بودند. #
پسر جوان با اسباب بازی ها صحبت کرد و آنها داستان خود را برای او تعریف کردند. مدتها پیش، آنها مورد علاقه خانواده ای قرار گرفته بودند که آنها را بسیار دوست داشتند. اما در نهایت، خانواده مجبور به نقل مکان شدند و اسباب بازی ها جا ماندند. اسباب بازی ها شهر را از آن خود کرده بودند و علیرغم فراموشی به زندگی خود ادامه دادند. #
پسر جوان از داستانی که اسباب بازی ها برایش تعریف کرده بودند الهام گرفت و قول داد که از آنها مراقبت کند و هرگز آنها را فراموش نکند. او خداحافظی کرد و شهر را ترک کرد، با قدردانی تازه ای نسبت به جادوی اسباب بازی ها و درک این موضوع که مهم نیست چه اتفاقی می افتد، برخی از خاطرات هرگز نمی میرند. #
پسر جوان با قدردانی تازه ای از جادوی اسباب بازی ها و قدرت خاطرات به خانه بازگشت. او میدانست که هرگز شهر اسباببازیها را فراموش نخواهد کرد و همیشه جایگاه ویژهای در قلبش خواهد داشت. او احساس خوشبختی کرد که چنین ماجراجویی جادویی را تجربه کرد. #