ماجراجویی شجاعانه یک پسر کنجکاو
روزی روزگاری پسری کنجکاو به نام صالح زندگی می کرد. او علاقه زیادی به جهان کیهانی و شگفتی های آن داشت.#
یک روز، صالح پیامی از فضا دریافت کرد. یک سیاره کوچک در حال نابودی بود. او میل شدیدی برای نجات آن احساس کرد.
صالح تصمیم گرفت یک سفینه فضایی بسازد. او با شجاعت و هوش خستگی ناپذیر روی پروژه خود کار کرد.#
بالاخره سفینه فضایی آماده شد. صالح کلاه خود را بست و به سوی ناشناخته بلند شد و به دنبال سیاره در حال انقراض بود.
صالح از طریق سیارک ها و سیاهچاله ها حرکت کرد و از دانش و شجاعت خود برای ماندن در مسیر استفاده کرد.#
سرانجام صالح به سیاره کوچک رسید. او با استفاده از اختراع خود توانست آن را تثبیت کند و آن را از نابودی نجات دهد.#
صالح با احساس موفقیت به خانه بازگشت و معنای واقعی شجاعت و مهربانی را آموخت.