لطفا تلفن همراه خود را بچرخانید.
ماجراجویی سیب زمینی و ماکارونی
روزی روزگاری در دهکده ای کوچک دختر کوچولوی کنجکاویی بود به نام باران. او عاشق کاوش در محیط اطرافش بود، اما در مورد غذاهایی که می خورد بسیار حساس بود. مورد علاقه باران سیب زمینی و ماکارونی بود.#
یک روز مادر باران به او گفت که باید غذاهای جدید را امتحان کند تا بزرگ و قوی شود. باران مردد بود اما قبول کرد که آن را امتحان کند. مادرش تصمیم گرفت برای شام یک سوپ سبزیجات آماده کند.#
باران با شجاعت طعم سوپ سبزیجات را چشید و در کمال تعجب از طعم آن لذت برد! او احساس غرور کرد که چیز جدیدی را امتحان کرد و از مادرش در مورد غذاهای دیگری که می توانست امتحان کند پرسید. مادرش لبخندی زد و از غذاهای دنیا به او گفت.#
باران که احساس ماجراجویی می کرد، تصمیم گرفت هر روز غذای جدیدی را امتحان کند. او سوشی ژاپنی، تاکوی مکزیکی و حتی کاری تند هندی را چشید. با هر غذای جدید دنیای باران گسترده تر می شد و او احساس قوی تر و خوشحالی می کرد.
باران ماجراهای غذایی خود را با دوستانش در مدرسه به اشتراک گذاشت و آنها نیز برای امتحان غذاهای جدید هیجان زده شدند. آنها با هم یک "کلاب غذا" سرگرم کننده راه اندازی کردند، جایی که به نوبت غذاهای جدید و جالب را برای همه می آوردند.
باران متوجه شد که او و دوستانش با امتحان کردن غذاهای جدید چقدر سالم‌تر، پرانرژی‌تر و شادتر شدند. "Food Club" آنها تبدیل به بحث روستا شد و بچه های دیگر مشتاقانه به گروه پیوستند تا ماجراجویی های غذایی خود را آغاز کنند.
باران یک درس ارزشمند آموخت: امتحان کردن چیزهای جدید، حتی غذا، می تواند هیجان انگیز و مفید باشد. او به ماجراجویی های غذایی خود ادامه داد و همیشه مشتاق طعم غذاهای جدید و به اشتراک گذاشتن اکتشافات خود با دوستانش بود و هرگز عشقش به سیب زمینی و ماکارونی را فراموش نکرد.#
داستان رو با تصویر خودتون بازسازی کنید!
در جعبه جادویی از عکس خودتون استفاده کنید تا تصاویری یکپارچه و با کیفیت بازبینی شده برای تمامی صفحات داشته باشید.