ماجراجویی سرزمین زمرد
امین در سرزمینی شاد با خانواده اش زندگی می کرد. یک شب، او خواب عجیبی دید و در مکانی کاملاً متفاوت از خواب بیدار شد. او گیج و در عین حال شیفته بود.#
امین شروع به کاوش کرد و در نهایت به سرزمینی به نام سرزمین زمرد رسید. او با پادشاه ملاقات کرد و با کنجکاوی از او پرسید که چگونه به دنیای خودش، سرزمین سکتوری بازگردد.
پادشاه به امین توصیه کرد که به دنبال آینه جادویی و نگهبان آن باشد، پیرمردی که بتواند راه بازگشت به سرزمین سکتوری را به او بگوید. امین از شاه تشکر کرد و جستجوی خود را آغاز کرد.#
امین در سرزمین زمرد سفر کرد و با موجودات باشکوهی روبرو شد و بر موانع غلبه کرد. او بالاخره پیرمرد و آینه جادویی را در جنگلی آرام یافت.
امین با راهنمایی پیرمرد از آینه جادویی خواست تا راه بازگشت به سکتوری لند را به او نشان دهد. آینه مسیری پنهان را نشان داد که به دنیای او منتهی می شد.#
امین با پیرمرد و آینه جادویی خداحافظی کرد و آماده بود تا مسیر منتهی به خانه اش را طی کند. او اهمیت قاطعیت و شجاعت را آموخته بود.
با قدم گذاشتن امین در مسیر، خود را در سکتوری لند یافت. او برای ماجراجویی و درس هایی که به او آموخته بود، به ویژه ارزش تلاش را سپاسگزار بود.