ماجراجویی رویایی سورین
سورین پسری کنجکاو بود که مجذوب دایناسورها شده بود. او در دنیایی از کتاب و عکس بزرگ شده بود، اما هرگز دایناسور واقعی را ندیده بود. یک روز، سورین تصمیم گرفت از فرصت استفاده کند و برای تحقق رویای خود تلاش کند. او چمدان هایش را بست و راهی ماجراجویی به سمت پارک ژوراسیک شد!#
به نظر می رسید این سفر برای همیشه طول می کشد، اما سرانجام سورین به پارک رسید. روی چمن های سرسبز رفت و با هیبت به اطراف نگاه کرد. به هر طرف که نگاه می کرد، چیز جدید و هیجان انگیزی برای کشف وجود داشت. نفس عمیقی ریه هایش را پر از عطر ماجرا کرد و او می دانست که زمان شروع فرا رسیده است!#
دایناسورها با شکوه بودند و هر قدمی که سورین برمی داشت حس شگفتی و هیجانی در او ایجاد می کرد. او از اندازه و قدرت آنها شگفت زده شد و از قدرت آنها شگفت زده شد. شاید سورین قبلاً هرگز دایناسور واقعی را ندیده باشد، اما می دانست که چیز خاصی پیدا کرده است. #
روز به سرعت گذشت و سورین خود را در محاصره غروب زیبایی یافت. او خیلی چیزها را در یک روز تجربه کرده بود و به خاطر شجاعتش به خود افتخار می کرد. سورین متوجه شد که تنها چیزی که او را از رسیدن به رویاهایش باز می دارد، خودش است و اگر فقط شجاعت تلاش را داشته باشد، می تواند هر کاری انجام دهد. #
در راه بازگشت به خانه، سورین احساس رضایت عمیقی کرد. او به چیزی دست یافته بود که هرگز فکرش را نمی کرد می تواند، و اکنون مملو از حس اعتماد به نفس تازه یافته شده بود. سورین با لبخندی روی صورتش میدانست که میتواند هر کاری انجام دهد، اگر فکرش را بکند. #
هنگامی که سورین به خانه رسید، خاطره پارک ژوراسیک را در قلب خود جای داد. او هرگز شجاعتی را که باید در درون خود پیدا می کرد و درس هایی که آموخته بود فراموش نمی کرد. او مطمئن بود که اگر شجاعت تلاش و عزم راسخ برای هرگز تسلیم نشدن را داشته باشد، هر چیزی ممکن است. #
رویای سورین محقق شده بود و شجاعت او پاداش داده شده بود. او می دانست که اگر فقط به خودش ایمان داشته باشد، می تواند به هر چیزی برسد. سورین اهمیت باور به خود و فرصتسازی و پاداشهایی که میتواند به همراه داشته باشد را آموخته بود. #