ماجراجویی رنگارنگ عرفان
در یک شهر کوچک شلوغ، عرفان، پسری با موهای سیاه و چشمان تیره و کنجکاو زندگی می کرد. او اشتیاق غیرمعمولی به رنگ کردن ناخن، به ویژه زنان داشت.
عرفان تحسین کرد که چگونه هر رنگ احساسات متفاوتی را منعکس می کند. او فکر کرد: "قرمز برای شجاعت است و زرد برای شادی."
عرفان تصمیم گرفت خدمات نقاشی ناخن خود را به مادرش ارائه دهد. - اجازه میدی ناخناتو رنگ کنم مامان؟ با خجالت پرسید.#
در کمال تعجب، مادرش بسیار خوشحال شد. "اوه عرفان، من خوشحال می شوم!" او فریاد زد و پاهای برهنه و خسته خود را نشان داد.#
عرفان لاک قرمز رنگ مورد علاقه مادرش را برداشت و با ظرافت شروع به رنگ کردن ناخن های او کرد و قلبش پر از شادی شد.
خبر استعداد عرفان منتشر شد و به زودی او زنان دیگر شهر را برای خدمات منحصر به فرد او صف آرایی کرد.
اقدام ساده عرفان باعث خوشحالی بسیاری شد و نشان داد که خوشبختی می تواند در بطری های کوچک و رنگارنگ بیاید!#