داستان ما با عرفان، پسر 12 ساله ای شروع می شود که اغلب در مورد ماجراهای خارق العاده خیال پردازی می کرد. روزی در پارک دختری زیبا به نام مهدیس را دید و کتک خورد.
عرفان تصمیم گرفت با مهدیس دوست شود، اما مطمئن نبود که چگونه به او نزدیک شود. یک روز متوجه شد که او عاشق کتاب است، بنابراین تصمیم گرفت داستانی پر از عشق و افسون برای او بنویسد.
همانطور که عرفان در نوشتن داستان عمیقتر میشد، تخیل او شکوفا شد و دنیایی زنده و مسحورآمیز ایجاد کرد که نمیتوانست صبر کند تا با مهدیس به اشتراک بگذارد.#
داستان رو با تصویر خودتون بازسازی کنید!
در جعبه جادویی از عکس خودتون استفاده کنید تا تصاویری یکپارچه و با کیفیت بازبینی شده برای تمامی صفحات داشته باشید.