ماجراجویی خوشمزه باران
یک بار دختری به نام باران بود که فقط به خوردن سیب زمینی و ماکارونی علاقه داشت. یک روز، مادرش تصمیم گرفت یک برنامه سرگرم کننده ترتیب دهد تا او را وادار به امتحان کردن غذاهای جدید کند.
مادر باران او را به باغی جادویی دعوت کرد که در آن انواع غذاهای خوشمزه رشد می کرد. باران چشمانش گرد شد و کنجکاوانه به دنبال مادرش رفت.#
باران در باغ با هویجی سخنگو به نام کرلی ملاقات کرد که او را متقاعد کرد که یک لقمه را امتحان کند. "تا زمانی که آن را امتحان نکنید، هرگز نمی دانید چه چیزی را دوست دارید!" او گفت.#
باران هویج فرفری را گاز گرفت و در کمال تعجب او عاشق آن شد! او همچنین احساس قویتر و پرانرژیتر میکرد. او فکر می کرد که چه سلیقه های دیگری در انتظار او است.
در ادامه باران گوجه فرنگی، فلفل دلمه ای و حتی بادمجان را امتحان کرد. دنیای او با کشف طعمها و بافتهای جدید گسترش یافت و با هر لقمه قویتر و سالمتر شد.
باران پس از خوردن انواع سبزی و میوه احساس انرژی و شادی می کرد. او از مادرش برای نشان دادن باغ جادویی و اهمیت امتحان کردن غذاهای جدید تشکر کرد.
باران و مادرش به خانه برگشتند و از آن روز به بعد باران همیشه غذاهای جدید امتحان می کرد. او قوی، شاد و سالم شد و هرگز از کشف سلیقه های جدید ترسی نداشت.