ماجراجویی حقیقت لیلی
روزی روزگاری در شهری کوچک دختری به نام لیلی زندگی می کرد. لیلی در گفتن قصه های بلند مهارت داشت. او تخیل درخشانی داشت اما اغلب مرز بین واقعیت و تخیل را محو می کرد.
یک روز، داستان های لیلی شروع به ایجاد دردسر کردند. دوستانش دیگر نمی دانستند چه چیزی را باور کنند. حتی معلمش هم تشخیص دادن بین آنچه واقعی و ساختگی بود دشوار بود.
آن شب، لیلی تصمیم گرفت تغییری ایجاد کند. او می خواست که دوستانش دوباره به او اعتماد کنند. بنابراین، او به خودش قول داد که فقط حقیقت را بگوید، مهم نیست که چقدر کسل کننده به نظر می رسد.
روز بعد در مدرسه، لیلی سفر حقیقت خود را آغاز کرد. او از قول خود به دوستانش گفت و از آنها طلب بخشش کرد. #
برای لیلی آسان نبود. او هیجان و هیجان داستان های تخیلی خود را از دست داد. اما او به قول خود وفادار ماند و فقط حقیقت را گفت.
به زودی دوستانش دوباره به او اعتماد کردند. آنها صداقت لیلی را در داستان های بلند او ارزش قائل بودند. لیلی کشف کرد که حقیقت بیشتر از داستان تخیلی قدردانی می شود.
راه حقیقت برای لیلی چالش برانگیز بود، اما ارزشش را داشت. از آن روز به بعد لیلی در شهرش به عنوان دختری که همیشه حقیقت را می گفت شناخته شد.