روزی روزگاری در دهکده ای کوچک دختری به نام لیندا زندگی می کرد. او دختری زیبا و بشاش بود که عاشق طبیعت و جنگلی بود که روستایش را احاطه کرده بود.
یک روز آفتابی، لیندا تصمیم گرفت خودش جنگل را کشف کند. کوله پشتی اش را بست و با هیجان از دیدن شگفتی های طبیعت از نزدیک به ماجراجویی رفت.#
وقتی لیندا به عمق جنگل میرفت، درختان بلند، گلهای رنگارنگ و حیات وحش دوستانه را کشف کرد. او احساس می کرد که به زیبایی طبیعت متصل است و از اینکه بخشی از آن بود سپاسگزار بود.
داستان رو با تصویر خودتون بازسازی کنید!
در جعبه جادویی از عکس خودتون استفاده کنید تا تصاویری یکپارچه و با کیفیت بازبینی شده برای تمامی صفحات داشته باشید.