ماجراجویی جادویی پرتو ماه
در یک شهر کوچک دوست داشتنی، پسری کنجکاو و ماجراجو با موهای تیره و پیراهن سفید همیشه آرزوی کشف دنیاهای جدید را داشت. یک شب، او آرزو کرد یک ستاره یک ماجراجویی جادویی داشته باشد.
روز بعد در حالی که در جنگل قدم می زد با یک اسب شاخدار پرنده برخورد کرد که به نظر می رسید خواسته او را شنیده است. اسب شاخدار گفت: "من می توانم شما را به یک سفر جادویی به ماه ببرم!"
پسر و اسب شاخدار با هم در آسمان بالا و بالاتر رفتند تا اینکه به ماه درخشان رسیدند. این منظره شگفت انگیزی بود.#
آنها در ماه، دنیایی پنهان را کشف کردند که پر از موجودات ماه دوستانه و مناظر مسحور کننده ماه بود، برخلاف هر چیزی که پسر تا به حال دیده بود.
پسر و اسب شاخدار در بازی با موجودات ماه و یادگیری در مورد روش زندگی آنها اوقات خوشی را سپری کردند. پسر از منحصر به فرد بودن دنیای خود شگفت زده شد.#
بالاخره زمان بازگشت پسر به خانه فرا رسید. قبل از رفتن، موجودات ماه یک هدیه ویژه به او دادند - یک صخره کوچک ماه برای یادآوری ماجراجویی جادویی خود.
در بازگشت به زمین، پسر سنگ ماه و خاطرات سفر باورنکردنی خود را گرامی داشت. آرزوی او برآورده شده بود و زندگی او برای همیشه با جادوی ماجراجویی تغییر کرد.