ماجراجویی جادویی لاله هلندی
روزی روزگاری دختری هفت ساله با تخیل زنده زندگی می کرد. او عاشق بازی در باغ سرسبز خانواده اش بود که توسط عطر شیرین گل ها و رنگ های زنده گیاهان مسحور شده بود.#
یک روز پدر و مادرش داستان یک لاله هلندی جادویی به نام "کاکلی" را برای او تعریف کردند. او که کنجکاو شده بود، عهد کرد که این گل شگفتانگیز را پیدا کند و آن را با خانوادهاش به اشتراک بگذارد تا قدردانی و عشق خود را نشان دهد.
این دختر مصمم به سرزمین لاله های هلندی رفت و در آنجا با چالش های منحصر به فرد زیادی روبرو شد. او با استفاده از هوش و خلاقیت خود، به کار خود ادامه داد و هرگز امید خود را برای یافتن کاکلی از دست نداد.
پس از روزها جستجو، سرانجام لاله جادویی کاکلی را پیدا کرد. این زیباترین گلی بود که تا به حال دیده بود و می دانست که باعث افتخار والدینش می شود. با احتیاط آن را برداشت و در کوله پشتی اش گذاشت.
در سفر به خانه، او با دیگرانی ملاقات کرد که به کمک نیاز داشتند. او با یادآوری آموزه های پدر و مادرش، با احترام به آنها کمک می کرد و دانش خود را در مورد گل ها و زیبایی طبیعت به اشتراک می گذاشت.
دختر شکرگزار سرانجام به خانه بازگشت و لاله جادویی کاکلی را به پدر و مادرش تقدیم کرد. آنها از روحیه شجاع و دلسوز دخترشان بسیار خوشحال بودند و افتخار می کردند.#
از آن روز به بعد، خانواده حتی بیشتر به هم نزدیک شدند، پیوند آنها قوی تر از همیشه بود. آنها لاله جادویی کاکلی را به عنوان نماد عشق و احترام به یکدیگر در باغ خود کاشتند.