درسا برای ماجراجویی تعطیلاتش خیلی هیجان زده بود! او روزها رویای این لحظه را در سر می پروراند و حالا بالاخره اینجا بود. او کوله بار خود را پر از انواع و اقسام وسایل بسته بود و آماده گشت و گذار در مکان های جدید و ملاقات با افراد جدید بود. او برای آخرین بار به غروب خورشید در پشت کوه ها نگاه کرد و با یک پرش در گام خود به راه افتاد. #