ماجراجویی بهاری نلگون
نلگون در کنار خانواده از تعطیلات نوروزی خود در روستا لذت می برد. او احساس هیجان داشت، زیرا این اولین باری بود که نوروز را دور از خانه آنها در شهر گذراند. او هوای شیرین بهاری را پذیرفت و لبخندی زد و پیوند سعادتمندانه ای با طبیعت احساس کرد. او برای شروع سفر آماده بود. #
نلگون و خانواده اش تصمیم گرفته بودند روز را در فضای باز بگذرانند. آنها با کاوش در باغ سیب نزدیک و چیدن هرچه بیشتر سیب شروع کردند. نلگون از زیبایی باغچه در حیرت بود و از فراوانی گل ها و رنگ های غنی سیب های قرمز شگفت زده می شد. #
پس از جمع آوری سیب ها، نلگون و خانواده اش تصمیم گرفتند در کنار رودخانه ای نزدیک قدم بزنند. در حالی که راه می رفتند، نلگون با خانواده اش گپ می زد و از صدای آب لذت می برد. او همچنین متوجه زبالهها و زبالههای خطرناکی شد که با بیاحتیاطی در کنارههای رودخانه دور ریخته شده بودند. #
نلگون با دیدن رودخانه آلوده غمگین شد. باورش نمی شد چقدر به این مکان زیبا آسیب وارد شده بود. او شروع به احساس احترام تازه ای برای طبیعت و انگیزه ای جدید برای مراقبت از آن کرد. #
نلگون و خانواده اش به کاوش در حومه شهر ادامه دادند و در نهایت به ساحلی در همان نزدیکی رسیدند. نلگون از زیبایی خط ساحلی و صدای برخورد امواج به ماسه شگفت زده شد. اما پس از آن او شروع به دیدن بطری های پلاستیکی و دیگر زباله های پراکنده در سراسر ساحل کرد. #
نلگون پر از احساس مسئولیت بود تا از حفظ محیط زیست اطمینان حاصل کند. او احساس قدرت کرد تا نقش خود را انجام دهد تا مطمئن شود که با طبیعت با احترام رفتار می شود و مطمئن شود که همه از تأثیری که بر روی سیاره می گذارند آگاه هستند. #
نلگون و خانواده اش پس از اتمام ماجراجویی بهاری خود با احساس غرور و الهام به خانه بازگشتند. آنها هر کدام قول دادند که سهم خود را انجام دهند تا مطمئن شوند که از محیط زیست مراقبت شده و برای نسل های آینده احترام گذاشته می شود. #