ماجراجویی بهاری رز
رز با ذوب شدن سرمای زمستان و بازگشت گرمای بهار به دنیا پر از هیجان شد. او مصمم بود که فصل جدید را کشف کند و تمام اسرار آن را کشف کند. او کوله پشتی خود را با وسایل بسته بندی کرد و در جستجوی ماجراجویی راهی سفر شد. #
رز در میان چمنزارها پرسه می زد و لذت و زیبایی طبیعت را تحسین می کرد. به زودی، او با زنبوری دوستانه ملاقات کرد که در اطراف گل ها وزوز می کرد و تصمیم گرفت آن را دنبال کند. زنبور جلوتر پرواز کرد و رز او را تعقیب کرد، بدون اینکه بداند او را به کجا خواهد برد. #
رز زنبور را دنبال کرد تا اینکه به لبه جنگلی عمیق و تاریک رسیدند. او ابتدا مردد بود، اما زنبور به یک دوست قابل اعتماد تبدیل شد و بنابراین تصمیم گرفت وارد جنگل شود. او به خود یادآوری کرد که شجاع باشد و در حین جسارت بیشتر مراقب باشد. #
رز در اعماق جنگل با جغدی پیر و خردمند روبرو شد. جغد از او پرسید که به دنبال چه چیزی است و او پاسخ داد که به دنبال چیزی خاص است، چیزی که فقط در درون خودش یافت می شود. جغد به نشانه درک سر تکان داد و راه را به او نشان داد. #
رز از راهنمایی جغد پیروی کرد و در نهایت به منطقه ای در جنگل رسید. در اینجا، او یک اژدهای باشکوه را پیدا کرد که بالای یک صخره نشسته بود و به دره زیر خیره شده بود. اژدها با لبخندی دوستانه از او استقبال کرد و رز می دانست که همراه جدیدی پیدا کرده است. #
اژدها و رز دوستان سریعی شدند و اژدها داستان ها و درس های زیادی را با رز به اشتراک گذاشت. با کمک اژدها، رز یاد گرفت که خود را بپذیرد و قدرت درونی خود را در آغوش بگیرد. آنها پرواز کردند و با هم در آسمان اوج گرفتند و بارانی از جرقه ها را به دنبال خود پخش کردند. #
رز با احساس رضایت و رضایت به خانه بازگشت. او دوست بزرگی پیدا کرده بود، یاد گرفته بود که خودش را دوست داشته باشد و بپذیرد، و در درونش احساس آرامش و شجاعت پیدا کرده بود. سفر رز موفقیت آمیز بود و ماجراجویی او مانند گل رز زیبا و گرانبها بود. #