ماجراجویی بزرگ نوید
روزی روزگاری پسر بچه 7 ساله ای کنجکاو و ماجراجو به نام نوید بود. او با مادر مهربانش زندگی می کرد که او را بیش از هر چیز دیگری می پرستید.
یک روز نوید از شگفتی های استرالیا شنید و تصمیم گرفت مادرش را به آنجا ببرد تا به او نشان دهد که چقدر او را دوست دارد.
نوید و مادرش با شجاعت و اشتیاق نوید به سمت ماجراجویی می روند. آنها با هم مکان های شگفت انگیز بسیاری را در استرالیا کاوش کردند.
آنها با چرخشهای غیرمنتظرهای مواجه شدند، مانند گم شدن در دوردست وسیع، اما عزم و عشق نوید به مادرش به آنها کمک کرد تا بر هر مانعی غلبه کنند.#
نوید و مادرش در طول سفر خود به زیبایی های مرجانی بزرگ پی بردند و حتی این شانس را پیدا کردند که با ماهی های رنگارنگ و دلفین های دوست داشتنی شنا کنند.#
با ادامه کاوش در استرالیا، عشق نوید به مادرش بیشتر شد. او متوجه شد که مهمترین بخش ماجراجویی آنها زمانی است که با هم گذرانده اند.
در نهایت، ماجراجویی بزرگ آنها ثابت کرد که عشق قوی ترین نیروی همه است. عشق نوید به مادرش آنها را بیش از گذشته به هم نزدیک کرد و خاطراتی را که ساخته بودند برای همیشه گرامی داشتند.#