ماجراجویی با سارا و اسب بلوک
سارا همیشه مجذوب بلوکها بود، بنابراین وقتی با اسبی مرموز ساخته شده از آنها برخورد کرد، در هیبت بود. او دستش را دراز کرد تا اسب را نوازش کند و به نظر می رسید که او زنده شده است. سارا پر از هیجان و انتظار بود. او به سرعت متوجه شد که اسب می تواند حرکت کند و به لمس او پاسخ داد. #
سارا از این که بتواند بر اسب ساخته شده از بلوک سوار شود، هیجان زده بود. با چند فرمان ملایم اسب شروع به حرکت آهسته در میدان کرد. سارا لبخندی زد و در حالی که نسیم به آرامی روی صورتش می وزید احساس آزادی کرد. #
سارا از حرکت اسب شگفت زده شد و به دستورات او پاسخ داد. هنگامی که اسب او را از میان مزرعه می برد، سارا یک ارتباط قوی با اسب احساس می کرد، تقریباً انگار حرکات آن بازتابی از خود او بود. #
با هر تاخت، سارا با اسبش هماهنگی بیشتری داشت. او احساس شادی شدیدی داشت که قبلاً هرگز آن را احساس نکرده بود. با حرکت اسب، سارا میتوانست صدای خنده و شادی را حس کند که درون او موج میزند. #
هنگامی که اسب ایستاد، سارا اسب را در آغوش گرفت و از آن برای تجربه فوق العاده تشکر کرد. سارا با قدردانی جدید از اسب ساخته شده از بلوک، قول داد که اغلب از آن بازدید کند. #
ماجراجوییهای سارا با اسب بلوک به او اهمیت دادن به لحظاتی را که با آن به اشتراک میگذاشت، آموخت. هر بار که سارا از اسب خود دیدن می کند، شادی و خوشحالی می یابد. #