ماجراجویی هانا: کوتاه کردن مو برای تعطیلات!
هانا دختری کوچک با روحیه ماجراجویی بود. او عاشق کاوش کردن، پیدا کردن دوستان جدید و امتحان کردن چیزهای جدید بود. امروز او در یک ماموریت بود. او برای تعطیلات منتظر کوتاهی مو بود و بالاخره قرار بود این کار را انجام دهد! #
هانا کت و کیفش را گرفت، سپس در را باز کرد و بیرون رفت. خورشید می درخشید و پرندگان آواز می خواندند و جهان پر از امکانات به نظر می رسید. هنگامی که برای سفر به آرایشگاه حرکت می کرد، هیجان شدیدی را احساس کرد. #
وقتی هانا رسید، کمی ترسیده بود. به نظر می رسید که همه آرایشگرها با مشتریان دیگر مشغول بودند، اما او مصمم بود موهای جدید خود را کوتاه کند. نفس عمیقی کشید و به سمت میز پذیرش رفت و از او وقت خواست. #
آرایشگر از دیدن چنین دختر جوانی که برای کوتاه کردن مو وارد شد شگفت زده شد. به او لبخند زد و به او گفت که بنشیند. او در مورد موهایش و اینکه به دنبال چه مدلی بود از او پرسید. او با هیجان در مورد برنامه های خود صحبت می کرد و احساس راحتی می کرد. #
در حالی که آرایشگر کار می کرد، هانا در آینه نگاه می کرد که زلفهای بلندش به یک سبک زیبا و منحصر به فرد تبدیل شده بود. او با آرایشگر خندید و شوخی کرد و احساس شجاعت و اعتماد به نفس کرد. #
سرانجام آرایشگر برای تحسین کار او عقب نشینی کرد. او قیافه ی زیبای جدیدی به هانا داده بود که به آن بسیار افتخار می کرد. او از آرایشگر تشکر کرد و پر از هیجان برای نشان دادن سبک جدید خود از مغازه بیرون زد. #
هانا به خودش افتخار می کرد. او با ترس های خود روبرو شده بود و درست به موقع برای تعطیلات یک مدل موی جدید کرده بود. او احساس شجاعت و هیجان داشت تا چیز جدیدی را امتحان کند. لبخندی زد، چون می دانست که کار بزرگی انجام داده است. #