ماجراجویی الکس و دنیای مکانیکی
الکس دختری ماجراجو و تشنه دانش و اکتشاف بود. او همیشه مشتاق امتحان چیزهای جدید و کشف مکان های عجیب بود. یک روز، الکس پس از شنیدن داستانهای دنیای مکانیکی پر از شگفتیهای باورنکردنی، دوستانش را متقاعد کرد که در سفری برای یافتن آن به او بپیوندند.
گروه به راه افتادند و هر کدام دوچرخه خود را در دست داشتند. به زودی دوچرخه سواری خسته کننده شد و گروه تصمیم گرفتند در رودخانه نزدیک استراحت کنند. آنها به طور غیر منتظره ای خود را در لبه شکاف عمیقی دیدند. در پایین دره، دری جادویی ساخته شده از چرخ دنده، چرخ دنده و پیستون نمایان بود.
وقتی به دره اسرارآمیز خیره شده بودند، گروه مملو از حس ترس بودند. الکس از هیجان غرق شد زیرا متوجه شد این ورودی به دنیای مکانیکی است که درباره آن شنیده بود. به سرعت، او و دوستانش دوچرخه های خود را به هم بستند و یک قایق موقت درست کردند تا بتوانند دره را کشف کنند.
گروه در حالی که هرکدام از اطراف خود در هیبت بودند به سمت رودخانه حرکت کردند. دیوارهای دره با مکانیسمهای عجیب و شگفتانگیزی پوشیده شده بودند و آب آبی مرموز میدرخشید. ناگهان قایق از در چرخ دنده ها و چرخ دنده ها کشیده شد و آنها خود را در دنیایی از ماشین ها یافتند.
این گروه با حس شگفتی و شگفتی دنیای مکانیکی را کاوش کردند. به هر کجا که نگاه کردند، ماشینآلات خارقالعادهتری و اکتشافات جدید پیدا کردند. الکس خود را مملو از قدردانی تازهای از قدرت فناوری و زیبایی دنیای طبیعی میدانست.
هنگامی که گروه در نهایت راه خود را بازگشت، متوجه شدند که درب چرخ دنده ها و چرخ دنده ها ناپدید شده و آبشاری آرام جایگزین آن شده است. الکس متوجه شد که این دنیای جادویی در تمام طول مدت بخشی از دنیای طبیعی بوده است و آنها آنقدر مشغول بودند که نمی توانستند آن را درک کنند.
گروه راه بازگشت به خانه را در پیش گرفتند، هر کدام عاقل تر و قدردان دنیای اطرافشان بودند. الکس قسمتی از جهان را دیده بود که قبلاً ندیده بود و مصمم بود بیشتر آن را کشف کند. او و دوستانش قول دادند که بیشتر دنیای اطراف خود را کشف کنند و ماجراجویی های بیشتری داشته باشند.