ماجراجویی اسکایوارد بالن قرمز و بادبادک سبز
روزی روزگاری دو دوست صمیمی به نامهای Red Balloon و Green Kite بودند. آنها در آسمان آبی پهن با هم بازی می کردند و احساس بی خیالی و خوشحالی می کردند. خنده هایشان فضا را پر از شادی کرد.#
یک روز آفتابی، Red Balloon تصمیم گرفت بالاتر از همیشه شناور شود. او می خواست به گرمای خورشید طلایی برسد و در میان ابرهای نرم و کرکی بازی کند.
گرین کایت به رد بالن صدا زد: "کجا میری؟ این بالا رفتن خطرناکه!" بالون قرمز پاسخ داد، "من می خواهم کاوش کنم، اما قول می دهم مراقب باشم!"#
همانطور که بالون قرمز بالاتر و بالاتر شناور می شد، متوجه شد که از زمین بسیار دور است. او به اطراف نگاه کرد و فقط ابرهای نرم و سفید را دید. او شروع به احساس ترس و تنهایی کرد.#
بالون قرمز از او کمک خواست، اما هیچ کس نمی توانست صدای او را بشنود. ناگهان یک کبوتر مهربان و سفید در کنار او ظاهر شد. کبوتر گفت: "من کمکت می کنم که به زمین برگردی."
کبوتر با خیال راحت بالن قرمز را به سمت زمین هدایت کرد، جایی که گرین کیت به گرمی از او استقبال کرد. بادکنک قرمز از گرین کایت عذرخواهی کرد و قول داد که به خواهرش گوش کند و نزدیک باشد.#
Red Balloon اهمیت گوش دادن به خانواده و هرگز به تنهایی نرفتن به جایی را یاد گرفت. Red Balloon و Green Kite با هم به ماجراجویی خود به سمت آسمان ادامه دادند و همیشه مراقب یکدیگر بودند.