ماجراجویی اتاق کثیف ریحانه
روزی روزگاری دختری با روسری و پوست روشن در خانه ای کوچک زندگی می کرد. اتاقش فوقالعاده نامرتب بود و میخواست آن را تمیز کند تا شبیه یک قلعه کوچک به نظر برسد.
ریحانه تصمیم گرفت ابتدا با مرتب کردن اسباب بازی هایش شروع به تمیز کردن اتاقش کند. او عروسکها، ماشینها و فیگورهای اکشناش را برداشت و بهطور مرتب روی قفسههایش گذاشت.
ریحانه با مرتب اسباب بازی هایش به سمت لباس هایش رفت. پیراهن، شلوار و لباسهایش را تا کرد و در کشوهای کمدش گذاشت.
بعد، ریحانه به کاغذها و کتابهایی که در اتاقش پراکنده بود پرداخت. او آنها را در انبوهی دسته بندی کرد و در قفسه های کتابش گذاشت.
ناگهان ریحانه گنج پنهانی پیدا کرد! این یک کتاب قدیمی و غبارآلود از طلسم های جادویی بود! او نتوانست در برابر امتحان یکی از جادوها برای سرگرمی مقاومت کند.
ریحانه با صدای بلند طلسم خواند و جاروش به شکلی جادویی شروع به جارو کردن زمین کرد! وقتی اتاقش تمیزتر و تمیزتر شد خندید.
بالاخره زحمات و جادوی ریحانه نتیجه داد. اتاق او مانند یک قلعه کوچک زیبا به نظر می رسید و او از موفقیت خود احساس غرور می کرد.