قهرمانی تکواندو سوما
روزی روزگاری در یک شهر شلوغ، سوما، دختری با موهای وز و قهوه ای طلایی زندگی می کرد. او تکواندو را بیش از هر چیز دیگری در دنیا دوست داشت.
سوما هر روز تمرین می کرد و آرزو داشت قهرمان جهان شود. ضربات او سریع و ضرباتش قوی بود. او غیرقابل توقف بود.#
یک روز فرصت حضور در مسابقات جهانی تکواندو فرا رسید. سوما هیجان زده بود اما عصبی بود.#
او به شدت تمرین کرد، ADHD او آن را چالش برانگیز کرد، اما سوما فداکار باقی ماند. مربی و والدینش بزرگترین تشویق کنندگان او بودند.
روز قهرمانی فرا رسید. سوما متمرکز بود و همه چیز آماده بود تا بهترین شوت خود را ارائه دهد. هنگام ورود او به میدان، جمعیت تشویق کردند.#
او بهترین حرکات خود را به نمایش گذاشت. لگد زدن، مسدود کردن، تکرار. جمعیت با تشویق غرش کردند. سوما قهرمان جهان شد!#
رویاهای سوما به حقیقت پیوست. او به همه آموخت که با فداکاری، حتی مهم ترین چالش ها را می توان غلبه کرد.