قدرت افرا
افرا دختر جوانی بود که همیشه با همسالانش تفاوت داشت. او موهای بلند و تیره و چشمان آبی روشن داشت، اما میتوانست انرژی ناشی از او را احساس کند که فقط خودش میتوانست ببیند. او مجذوب ناشناخته ها بود و مشتاق کشف قدرتی بود که در درونش احساس می کرد. #
یک روز، کنجکاوی افرا او را تحت تأثیر قرار داد و او تصمیم گرفت به یک ماجراجویی برود. او نمی دانست چه چیزی پیدا خواهد کرد، اما مشتاق بود تا قدرتی را که در درون خود احساس می کرد کشف کند. همانطور که می رفت، سبکی در قدم و قدرتی در قلبش احساس می کرد. #
در ادامه سفر، افرا با طوفانی در افق مواجه شد. رعد و برق در آسمان ترکید و رعد و برق شب را روشن کرد. او ترسیده بود، اما به راه رفتن ادامه داد و به قدرتی که احساس می کرد اعتماد داشت. ناگهان افرا سرچشمه طوفان را دید - گروهی از بادهای قوی که می توانست با ذهنش کنترل کند! #
افرا از کشف او شگفت زده و هیجان زده شد. او متوجه شد که این بادها منشأ قدرتی بودند که در تمام مدت در درون خود احساس کرده بود. او میدانست که میتواند از این قدرت برای کمک به رسیدن به اهدافش استفاده کند، اما همچنین مسئولیت بزرگی را به همراه دارد. #
افرا به سفر خود ادامه داد و با هر قدم بیشتر و بیشتر به توانایی های جدید خود اطمینان داشت. او میدانست که میتواند از قدرت خود برای ایجاد تغییرات مثبت استفاده کند، اما همچنین باید با دقت از آن استفاده کند. با این افکار در ذهنش، با اعتماد به قدرت قلب خود به راه رفتن ادامه داد. #
همانطور که افرا به خانه بازگشت، او احساس جدیدی از هدف داشت. او میدانست که میتواند از نیروی تازه کشفشدهاش برای تبدیل جهان به مکانی بهتر استفاده کند، و مصمم به انجام این کار بود. او قدرت قلب خود را کشف کرده بود و آماده بود تا آن را در بین نیازمندان پخش کند. #
افرا یاد گرفته بود که همه ما عادی هستیم و قدرت جادو در درون او وجود دارد. او با این دانش، شجاعت و قلب مهربانش میدانست که میتواند هر کاری را که در ذهنش میداند انجام دهد. #