فرار به دنیای جدید
نارا از پنجره سفینه فضایی خود به بیرون خیره شد و چشمانش از انتظار گشاد شده بود. او انتخاب شده بود تا مردمش را به دنیایی جدید هدایت کند، مکانی عاری از دشمنان روباتیکی که خانه قدیمی آنها را ویران کرده بودند. او قبلاً هرگز اینقدر از خانه دور نبوده بود، اما مصمم بود بهترین کار را انجام دهد و باعث افتخار مردمش شود. #
نارا در حالی که کشتی خود را به سمت ناشناخته هدایت می کرد، کنترل کشتی خود را در دست گرفت. عصبی و ترسیده بود، اما هر لحظه که می گذشت شجاعتش بیشتر می شد. ناگهان موجی از انرژی را احساس کرد که او را پر از اراده کرد. او باید به خاطر مردمش شجاع بود و به زودی به مقصد رسید. #
کشتی نارا متوقف شد و او برای لحظه ای با هیبت به سیاره جدیدی که پیش روی خود بود خیره شد. به طرز خیره کننده ای زیبا بود، اما او می توانست خطری را که در زیر سطح پنهان شده بود احساس کند. ناگهان صدای بلندی شنید و قلبش به تپش افتاد. او وارد دنیایی خصمانه شده بود، دنیایی مملو از دشمنان روباتیک که قرن ها خفته بود. #
نارا سرش را تکان داد تا افکارش را پاک کند و خودش را برای چیزی که پیش رو داشت آماده کرد. او می دانست که باید شجاع باشد و مردمش را در این دنیای جدید هدایت کند، بنابراین نفس عمیقی کشید و از کشتی خود خارج شد. آنچه او پیدا کرد او را شگفت زده کرد - دشمنان روباتیکی که قرن ها در خواب بودند و تمدن جدیدی که از ویرانه های آنها ساخته شده بود. #
نارا نگرانی های خود را کنار گذاشت و مصمم شد تا از موقعیت به بهترین شکل ممکن استفاده کند. او مردم خود را جمع کرد، شجاعانه آنها را در برابر دشمنان روباتیک رهبری کرد و در نهایت پیروز شد. او مردم خود را نجات داده بود و خانه جدیدی در این سیاره عجیب و زیبا ساخته بود. #
نارا با انجام ماموریتش، احساس غرور جدیدی نسبت به خود و مردمش کرد. آنها خیلی چیزها را با هم گذرانده بودند و او می دانست که مهم نیست آینده چه خواهد بود، آینده درخشانی در انتظارشان خواهد بود. #
همانطور که نارا به افق خیره شد، احساس جدیدی از هدف و اراده کرد. او می دانست که می تواند در این دنیای جدید تغییر ایجاد کند و مردمش در آن پیشرفت خواهند کرد. او یک خانه جدید پیدا کرده بود، و با آن، یک شروع جدید. #