فرار بزرگ اسباب بازی خرس
در یک اسباب بازی فروشی آرام، یک خرس قهوه ای با چشمان سیاه، دست های آبی و پاهای سبز وجود داشت. خرس خسته از ماندگاری تصمیم گرفت برای آزادی سفری را آغاز کند.#
یک روز مردی خرس را خرید. خرس نمی خواست دوباره حبس شود، بنابراین تصمیم گرفت فرار کند.#
خرس جسورانه از کیف مرد فرار کرد. هویج بزرگی پیدا کرد و آن را مصرف کرد و در درزهایش احساس قدرت کرد.
بعد از خوردن هویج، خرس قوی تر شد. سنگی را برداشت و به طرف مردی که همچنان در تعقیب آن بود پرتاب کرد.
سنگ به مرد برخورد کرد و باعث شد که او از تعقیب دست بردارد. خرس با دیدن فرصتی به داخل جنگل انبوه رفت.#
خرس که اکنون در جنگل است، احساس آزادی و رضایت می کرد. تصمیم گرفت جنگل را خانه جدید خود کند.#
و به این ترتیب، سفر خرس در جنگل به پایان رسید. بالاخره آزادی را پیدا کرده بود، آزاد و وحشی زندگی می کرد، همان طور که همیشه می خواست.