غرش رعد و برق ساسان
در شهری پر جنب و جوش، ابرقهرمانی به نام ساسان زندگی می کرد. او به ابرقدرت های باورنکردنی اش معروف بود، اما اغلب عصبانی می شد و با صدای بلند فریاد می زد. مردم از غرش رعد و برق او می ترسیدند.#
یک روز ساسان متوجه شد که عصبانیت او برای اطرافیانش دردسر ایجاد می کند. او تصمیم گرفت راهی برای کنترل خلق و خوی خود پیدا کند و تبدیل به یک ابرقهرمان دوست داشتنی تر شود.
ساسان راهی سفر شد تا از بزرگان خردمند پند بگیرد. آنها به او اهمیت حفظ آرامش و مهربانی با دیگران را یاد دادند، حتی زمانی که احساس ناامیدی یا ناراحتی می کرد.
هنگامی که ساسان مهارتهای تازه یافتهاش را تمرین میکرد، متوجه شد که حفظ آرامش باعث میشود واضحتر فکر کند و مشکلات را بهطور مؤثرتر حل کند.
ساسان اکنون از قدرت خود برای کمک به مردم بدون ترساندن آنها استفاده می کرد. او نه تنها شهر را از خطر نجات داد، بلکه خرد خود را نیز به اشتراک گذاشت و دیگران را به حفظ آرامش و مهربانی تشویق کرد.
مردم شروع به دوست داشتن و قدردانی ساسان برای تغییرش کردند و او از نظر آنها تبدیل به یک ابرقهرمان واقعی شد. ساسان شادتر و راضی تر از همیشه بود.
از آن روز به بعد ساسان قول داد همیشه آرام بماند و با دیگران مهربانی کند. او به محافظت از شهر ادامه داد و الهام بخش همه شد.