علی ارزش انضباط را می آموزد
علی پسر جوانی ماجراجو بود که عاشق کشف و آزمایش چیزهای جدید بود. او کنجکاو و شجاع بود، اما کمی تندرو و فاقد نظم و انضباط بود. او می خواست کارها را به روش خودش انجام دهد، بدون هیچ قاعده و محدودیتی. #
روزی علی تصمیم گرفت به تنهایی به سفر برود. او مقداری غذا و آذوقه بسته بندی کرد و با هیجان برای ماجراجویی پیش رو به راه افتاد. او پس از روزها سفر، سرانجام به سرزمینی غریب و ناشناخته رسید. #
هنگامی که علی به کاوش در سرزمین غریب می پرداخت، با انواع آدم ها و موجودات روبرو شد و خیلی زود متوجه شد که عدم نظم و انضباط او مانع پیشرفت او شده است. او اهمیت ساختار و نظم را درک کرد و تصمیم گرفت راهی بیابد تا نظم و انضباط بیشتری را وارد زندگی خود کند. #
علی تصمیم گرفت از پیرمرد خردمندی که در آن نزدیکی زندگی می کرد راهنمایی بخواهد. پس از شنیدن داستان علی، پیرمرد لبخندی زد و گفت: «اگر می خواهی موفقیت پیدا کنی، باید ارزش نظم و انضباط را بیاموزی. نظم و انضباط به شما کمک می کند تمرکز کنید و به اهداف خود برسید.» #
علی از سخنان پیرمرد الهام گرفت و تصمیم گرفت از نصایح او استفاده کند و شیوه زندگی منظم تری را دنبال کند. او قوانین و مقرراتی را برای خود وضع کرد و شروع به کار سخت برای رسیدن به اهدافش کرد. همیشه برای او آسان نبود، اما نظم و انضباط جدیدش به او کمک کرد متمرکز و با انگیزه بماند. #
علی با تلاش بسیار به زودی به موفقیت دست یافت و به اهمیت نظم و انضباط پی برد. او به خودش احساس غرور می کرد و فهمید که اگر منظم باشد و برنامه داشته باشد، می تواند هر کاری که در ذهنش باشد انجام دهد. #
علی با درک تازه ای از اهمیت نظم و انضباط به خانه بازگشت. او مصمم بود عادات جدید خود را حفظ کند و از نظم و تمرکز خود برای رسیدن به همه جاه طلبی های خود استفاده کند. #