علی، عاشق علم
علی همیشه کودکی کنجکاو و کنجکاو بود. او به دنبال کشف دانش، کشف ناشناخته ها و گسترش درک خود از جهان بود. او هر روز از پنجره اتاق خوابش به بیرون خم میشد و به آسمان شب خیره میشد - در خواب از احتمالاتی که بالای سرش بود. #
یک شب، پس از اینکه علی تمام تکالیف خود را به پایان رساند، تصمیم گرفت سفری را آغاز کند - سفری برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد علم. بنابراین، کوله پشتی خود را پوشید، از پنجره اش بیرون رفت و در تاریکی به راه افتاد. #
هنگامی که علی از میان جنگل های تاریک عبور می کرد، سرشار از کنجکاوی و هیجان بود. او چه چیزهای جدیدی در مورد علم خواهد آموخت؟ چه اکتشافات جدیدی در پیش است؟ وقتی سؤالات در ذهنش می چرخید، چیزی در گوشه چشمش برق زد - یک تلسکوپ! #
علی به سرعت تلسکوپ را گرفت و شروع به کاوش در دنیای اطراف کرد. او ستارگان و سیارات را دید و به این فکر کرد که آیا می تواند پاسخ سوالاتی را که درباره علم داشت پیدا کند. او نمی دانست که این تلسکوپ او را به یک ماجراجویی باورنکردنی هدایت می کند. #
در حالی که علی به کاوش در آسمان شب از طریق تلسکوپ خود ادامه می داد، متوجه چیز عجیبی شد. به نظر می رسد سیاره ای ناشناخته وجود دارد که در هیچ یک از کتاب های علمی او وجود ندارد! علی خیلی فکر کرد و تصمیم گرفت بیشتر تحقیق کند. #
علی تدارکاتی جمع کرد و با شجاعت و اراده ای تازه به سوی ناشناخته ها سفر کرد. این یک سفر طولانی و دشوار بود، اما علی به راه خود ادامه داد و مصمم بود که دریابد چه رازهایی در پشت این سیاره مرموز نهفته است. #
سرانجام پس از ماه ها سفر، علی به این سیاره مرموز رسید. او مملو از ترکیبی از احساسات بود: کنجکاوی، ترس و هیجان. او به سرعت متوجه شد که این سیاره یک بهشت گرمسیری پر از زندگی است. علی سرانجام اهمیت مطالعه و کاوش در علم را درک کرد. #