عشق مادرانه دنیا
دنیا مادری بود که دختری به نام دالانا داشت. او دخترش را خیلی دوست داشت و از هر طریقی که میتوانست او را تامین میکرد. دنیا صاحب یک فروشگاه بزرگ لباس بود. یک روز متوجه شد که تعدادی از لباس هایش را از مغازه دزدیده اند و لباس ها روز به روز ناپدید می شوند. او تصمیم گرفت برای دستگیری دزد نقشه ای بکشد.#
دنیا با تعجب متوجه شد که دزد در واقع دخترش دالانا است. او خیلی گیج شده بود که چرا دخترش از فروشگاه مادرش دزدی می کند. علت دزدی را از دخترش پرسید. دالانا به چیزی پاسخ داد که دنیا را متحیر کرد.
دنیا خیلی زود متوجه شد که چرا دخترش از او دزدی کرده است. دالانا به همان دلیلی که دنیا برای او انجام داده بود این کار را می کرد: عشق. دنیا میدانست که دخترش فقط سعی میکرد عشقش را به تنها راهی که میدانست نشان دهد. دخترش را محکم در آغوش گرفت، قلبش پر از عشق بود.#
بعد از آن روز، دنیا و دالانا پیوند قویتری نسبت به قبل داشتند. دونیا به دالانا اهمیت نشان دادن عشق از طریق ابزارهای دیگر مانند نشان دادن مراقبت و توجه را آموخت. دالانا از اینکه این درس را یاد گرفته و رابطه بهتری با مادرش دارد خوشحال بود.#
دوتایی مادر و دختر به فروشگاه برگشتند، این بار برای انتخاب لباس برای دالانا. دنیا خوشحال بود که این شانس را داشت که به دخترش نشان دهد که چقدر واقعاً او را دوست دارد. دالانا از ژست مادرش متاثر شد و او را محکم در آغوش گرفت.#
دنیا و دالانا یاد گرفتند که عشق چیزی است که می تواند به روش های مختلف بیان شود. عشق چیزی است که همیشه باقی خواهد ماند، مهم نیست چه چالش هایی بر سر راه آنها قرار می گیرد. عشق قوی ترین احساس است و قدرت غلبه بر هر مانعی را دارد.