عشق علی به ماشین ها
در شهری شلوغ و رنگارنگ پسری به نام علی زندگی می کرد. او یک پسر معمولی نبود، عشق او به ماشین ها غیرعادی بود. مخصوصا ماشین ها!#
یک روز علی یک ماشین اسباب بازی شکسته را در یک زمین بازی دید. تصمیم گرفت آن را درست کند. می خواست آن را زنده کند.#
علی سخت کار کرد و علیرغم تلاش ها تسلیم نشد. او از هر وسیله ای که داشت استفاده می کرد و سعی می کرد ماشین اسباب بازی را تعمیر کند.#
علی پس از روزها کار سخت بالاخره ماشین اسباب بازی را تعمیر کرد. او هیجان زده بود! او هرگز احساس خوشبختی نمی کرد.#
علی تصمیم گرفت ماشین اسباب بازی را به زمین بازی برگرداند. او معتقد بود که صاحب واقعی آن از دیدن اصلاح آن خوشحال می شود.
روز بعد، علی پسر کوچکتری را دید که با ماشینی که او تعمیر کرده بود بازی می کرد. دیدن شادی در چهره پسر، علی را بی نهایت خوشحال کرد.#
علی متوجه شد که عاشق ماشینهای تعمیر است. بیش از این، او شادی را که برای دیگران به ارمغان می آورد دوست داشت.