عشق در راه های غیر منتظره شکوفا می شود
مارینت، دختری با موهای بنفش، در دنیایی زندگی می کند که همه یک حیوان خانگی دارند. حیوان خانگی او یک موجود کوچک کنجکاو به نام تیکی است. یک روز پسری با موهای طلایی به نام آدرین را دید.
او که شیفته آدرین شده بود، تصمیم گرفت او را بیشتر بشناسد. او شروع به برنامهریزی کرد که چگونه به او نزدیک شود، و تیکی اغلب به او توصیه میکرد.
روز بعد در پارک، مارینت شهامت صحبت کردن با او را به دست آورد. آدرین مهربان بود و مانند مارینت عشق خود را به حیوانات تقسیم می کرد.
به زودی، آنها شروع به گذراندن زمان بیشتری با هم کردند. آدرین عاشق تیکی بود و داستان های خود را در مورد حیوان خانگی خود، پلاگ به اشتراک گذاشت. مارینت آدرین را بیشتر تحسین می کرد.
یک روز وقتی بیرون بودند، اتفاقی افتاد. یک رعد و برق ناگهانی شروع شده بود و پلاگ ترسید و فرار کرد.
آدرین ناراحت شد، اما مارینت به او پیشنهاد داد تا پلاگ را پیدا کند. آنها با استفاده از توانایی های Tiki توانستند پلاگ را بی خطر به خانه بیابند و برگردانند.#
از طریق این تجربه مشترک، مارینت و آدرین به هم نزدیکتر شدند و پیوند آنها با عشق متقابل به حیوانات خانگی و ماجراجویی شجاعانه آنها تقویت شد.