عروس چشم آبی هانوکارا سان
هانوکارا سان امروز ازدواج می کرد. عروس آینده او، میونیا سان، یک زن جوان زیبا با موهای بلند مشکی و چشمان آبی عمیق بود. هانوکارا-سان عصبی بود، اما برای شروع زندگی جدید خود با معشوقش هیجان زده بود. او بهترین لباسهایش را پوشیده بود، یک کیمونوی سبز تیره با ارسی صورتی، و یک دسته گل رز سفید به دست داشت تا به عروسش بدهد.
وقتی به سمت خانه عروسش می رفت، هانوکارا سان پر از شادی بود. به هر طرف که نگاه میکرد، زوجهای شاد، دوستان و خانواده و حتی چند کودک شیطون را میدید که همگی این روز خاص را جشن میگرفتند. قلبش اوج گرفت و برای اولین بار بعد از مدت ها احساس کرد واقعا زنده است.
وقتی او به خانه معشوقش رسید، با تعجب متوجه شد که او مشغول نقاشی یک اثر هنری خاص برای او بوده است. پرتره ای از او بود، با موهای قهوه ای آشفته و چشمان آبی روشنش. هانوکارا سان از متفکر بودن او اشک ریخت.#
آن شب مراسم عروسی او عالی بود. بسیاری از دوستان و خانواده او آمده بودند تا جشن بگیرند و برای او آرزوی موفقیت کنند، و میونیا سان محبوبش از شادی می درخشید که سرانجام همسرش شد. پس از پایان مراسم، آن دو در لحظاتی خاص به آسمان شب نگاه کردند و رویای آینده را در کنار هم دیدند.#
روزهای بعد پر از تجربیات و ماجراهای جدید بود، زیرا این زوج با یکدیگر آشنا شدند و خانه جدید خود را کشف کردند. هانوکارا سان هر جا که می رفتند می توانست محبت و حمایت دوستان و خانواده اش را احساس کند و مصمم بود از این زندگی جدید با همسر محبوبش نهایت استفاده را ببرد.#
زمان گذشت و عشق این زوج به یکدیگر بیشتر شد. آنها خنده، اشک و خاطرات بی شماری را به اشتراک گذاشتند و از طریق همه اینها، قدرت عشق و اینکه چگونه می تواند بر هر مانعی غلبه کند، یادآوری شد. هانوکارا سان به محبوبش میونیا سان که همسری شگفتانگیز و دوستی شگفتانگیزتر بود بسیار افتخار میکرد.
سالها بعد، وقتی این زوج به سفر خود نگاه کردند، متوجه شدند که چقدر خوش شانس بودند که یکدیگر را پیدا کردند. در طول آزمایش ها و مصیبت ها، عشق آنها دوام آورده بود و رشد کرده بود و به خاطر همین عشق بود که شجاعت ریسک کردن و دنبال کردن رویاهای خود را پیدا کردند. Hanokara-San و Mionia-San واقعاً بهترین دوستان بودند و هیچ چیز نمی توانست آنها را از هم جدا کند.