عذرخواهی شایلین از مادر محبوبش
روزی روزگاری در یک شهر کوچک دختری به نام شایلین زندگی می کرد. او به خاطر موهای مشکی براق، چشمان مشکی کنجکاو و ابروهای خیره کننده اش شهرت داشت.
یک روز شایلین به طور تصادفی مادرش را ناراحت کرد. او غم را در چشمان مادرش می دید و احساس ناراحتی می کرد.
شایلین به سختی به این فکر می کرد که چگونه می تواند مادرش را جبران کند. او قصد داشت برای او نامه ای صمیمانه بنویسد و پشیمانی خود را ابراز کند.
او نامه را با "مامان عزیز" شروع کرد. سخنان او مملو از عشق، پشیمانی و قولی برای اصلاح دوباره چیزها بود.
شایلین نامه را روی بالش مادرش گذاشت، به این امید که عذرخواهی او به بهبود قلب مادرش کمک کند.
بعداً مادر شایلین نامه را پیدا کرد. هنگام خواندن آن، چشمانش از اشک بخشش و درک سرازیر شد.
مادر و دختر همدیگر را محکم در آغوش می گیرند و پیوندشان قوی تر از قبل است. این روز یادآور عشق نابود نشدنی آنها شد.#