شور سوزان ساکورا برای خواندن
ساکورا دختری محبوب در مدرسه با موهای آبی روشن و علاقه زیادی به مطالعه بود. یک روز، یک دانش آموز جدید وارد کلاس او شد و ساکورا فورا چیز خاصی را در مورد او احساس کرد. #
ساکورا به سرعت در مورد پسر جدید به دوستانش گفت، یکی از آنها یک همکلاسی شیک و خوش اخلاق و دیگری یک دختر خجالتی و ساکت بود. هر دو با اشتیاق به وقتی که ساکورا جذابیت تازه یافته اش را توصیف می کرد گوش دادند. #
ساکورا به وجد آمده بود، بالاخره کسی را پیدا کرد که عشقش به خواندن را با او در میان بگذارد. دوستانش می خندیدند و او را مسخره می کردند، اما در اعماق وجودشان خوشحال بودند که او ارتباط خاصی پیدا کرده است. #
ساکورا و پسر جدید خیلی زود با هم دوستان صمیمی شدند و در مورد ادبیات صحبت کردند و با هم در کتابخانه کاوش کردند. آنها پیوند خاصی با هم داشتند که هر روز قوی تر می شد. #
سالها بعد، دوستی آنها به چیزی بزرگتر تبدیل شد و ساکورا و پسر جدید ازدواج کردند. آنها بهترین تطابق بودند و خواندن آنها را گرد هم آورده بود. #
ساکورا پر از شادی بود، اوج سفر او با پسر جدید سرانجام به پایان رسید. دوستانش دور هم جمع شدند تا به آنها تبریک بگویند، چهره هایشان از عشق می درخشید. #
ساکورا و همسرش با عشق مشترک خود به مطالعه و سفر منحصر به فرد خود به خوشی زندگی کردند. این یک پایان عالی بود، با یادآوری اینکه عشق را می توان در غیرمنتظره ترین مکان ها یافت. #