شاهزاده ایرانی باید شمشیر زمان را پیدا کند
روزی روزگاری شاهزاده جوانی کنجکاو و ماجراجو بود که در یک پادشاهی باستانی زندگی می کرد. او شجاع و نترس بود و در آرزوی تلاشی بزرگ بود. یک روز صدای جادویی او را صدا زد و از سفری باورنکردنی برای یافتن شمشیر زمان خبر داد. او میدانست که این تلاشی بود که مدتها منتظرش بود!#
شاهزاده برای یافتن شمشیر زمان راهی سفر شد. او با انواع موجودات روبرو شد، برخی دوستانه، برخی خطرناک، اما او شجاعانه استقامت کرد. او به زودی خود را در یک بیابان دور یافت، بدون هیچ کس در اطراف و بدون هیچ مسیر روشنی به جلو. اما شاهزاده حاضر به تسلیم نشد، و مصمم به یافتن شمشیر جلو رفت.
شاهزاده سرانجام به معبدی مرموز در اعماق صحرا رسید. در داخل، او شمشیر زمان را پیدا کرد و در نهایت متوجه شد که تلاشش به پایان می رسد. اما قبل از اینکه بتواند شمشیر را بگیرد، یک شخصیت مرموز ظاهر شد و از قدرت سفر در زمان به او گفت که شمشیر می تواند به او بدهد. شاهزاده شگفت زده شد و مشتاق کسب اطلاعات بیشتر بود. #
این شخصیت مرموز به شاهزاده فاش کرد که شمشیر زمان این قدرت را دارد که دریچه هایی را باز کند که در طول زمان به این سو و آن سو می روند. شاهزاده شگفت زده شد و متوجه شد که این بزرگترین جست و جوی همه است. او مشتاقانه به دنبال کشف احتمالات و کشف اسرار سفر در زمان بود. #
شاهزاده از شمشیر زمان برای کشف گذشته دور و آینده دور استفاده کرد. او با انواع موجودات اعم از خوب و بد مواجه شد و در این راه دوست و دشمن پیدا کرد. او انواع خرد و دانش را جمع آوری کرد و در این راه به قدرت زمان و اهمیت استفاده عاقلانه از آن پی برد. #
شاهزاده در نهایت همه آنچه را که می توانست آموخت و با قدردانی تازه از قدرت زمان به خانه بازگشت. او دانش و خرد خود را با مردمش در میان گذاشت و آنها نیز به نوبه خود یاد گرفتند که از زمان به نفع خود استفاده کنند. شاهزاده متوجه شد که تلاش خود را به پایان رسانده است و به خود افتخار کرد. #
داستان شاهزاده در سراسر سرزمین پخش شد و او به زودی به یک افسانه تبدیل شد. هر کسی که داستان او را شنید، الهام گرفت که از زمان به نفع خود استفاده کند و هرگز لحظه ای از زندگی ارزشمند خود را هدر ندهد. شاهزاده در بزرگترین تلاش خود موفق شده بود و میراث او برای همیشه زنده خواهد ماند. #