شانس دوم در جوانی: مردی که دوباره متولد شد
زمانی مردی 36 ساله با عینک و موهای مشکی زندگی می کرد. او که از زندگی یکنواخت خود خسته شده بود، آرزوی تغییر را داشت. یک روز گردابی جادویی در اتاقش ظاهر شد.#
کنجکاو و شجاع، گرداب را لمس کرد. ناگهان جهان چرخید و او خود را در یک زمین چمنزار زیر یک آسمان روشن دید. او دوباره 15 ساله شد.#
در این دنیای جدید، او عهد کرد که آزادانه و شاد زندگی کند. او مزارع را کاوش کرد، با بچه های دیگر دوست شد و هدیه یک شانس دوم را پذیرفت.
با تبدیل شدن روزها به هفته، او یک هدیه منحصر به فرد را کشف کرد. او می توانست حیوانات را درک کند و با آنها ارتباط برقرار کند که ماجراجویی او را هیجان انگیزتر می کرد.
با این حال، یک فاجعه ناگهانی زندگی آرام را تهدید کرد. جنگل آتش گرفت. پسر جوان باید از هدیه منحصر به فرد خود برای نجات دوستان جدیدش استفاده کند.#
او با نشان دادن شجاعت و تفکر سریع، حیوانات را جمع کرد و آنها را به امن هدایت کرد. پسر واقعاً شانس دوم زندگی خود را پذیرفته بود.#
وقتی صلح برقرار شد، پسر به دنیای خود نگاه کرد. او فرصت دومی که به او داده شد را گرامی داشت و قول داد که زندگی خود را به بهترین شکل زندگی کند.