لطفا تلفن همراه خود را بچرخانید.
داستان سید علی و سومین زادروزش
سیدعلی داشت برای تولد 3 سالگی اش آماده می شد و خیلی هیجان زده بود. او لباس خاصی را انتخاب کرد و با دقت کلاه و کفشی را انتخاب کرد. او نمی توانست صبر کند تا آنها را به رخ بکشد!#
وقتی سیدعلی به جشن تولد رسید، همه تشویق کردند و او نتوانست جلوی لبخندش را بگیرد. او احساس می کرد مهم ترین فرد جهان است. او نمی توانست صبر کند تا کیک خود را برش دهد و از جشن لذت ببرد. #
مادر سیدعلی برایش سورپرایز داشت - می خواست کلاه و کفشش را در بیاورد. سیدعلی ابتدا مردد بود اما در نهایت موافقت کرد. او به آرامی کلاه و کفش را درآورد و لباس زیبایی را از زیرش نشان داد. #
مادر سیدعلی به او توضیح داد که چرا باید همیشه کلاه و کفش بپوشد، حتی وقتی در خانه است. او به او گفت که پاک ماندن و احترام به دیگران مهم است. #
سیدعلی به مادرش نگاه کرد و سرش را تکان داد - فهمید. کلاه و کفش را دوباره سرش کرد و مادرش را در آغوش گرفت. بعد از آن، نوبت به کیک و هدایا رسید - و این بهترین تولد بود! #
سیدعلی با خوشحالی و سربلندی به خانه رفت. او یک درس مهم در مورد مراقبت از خود و احترام به دیگران آموخته بود. او هرگز تولد 3 سالگی خود را فراموش نمی کند! #
پایان!#
داستان رو با تصویر خودتون بازسازی کنید!
در جعبه جادویی از عکس خودتون استفاده کنید تا تصاویری یکپارچه و با کیفیت بازبینی شده برای تمامی صفحات داشته باشید.