سلام دوستانه دیانا
روزی روزگاری دختر کوچکی به نام دیانا بود که موهای شاه بلوطی داشت. دایانا دوست داشت با هر کسی که ملاقات می کرد با لبخند و سلامی دوستانه احوالپرسی کند.
یک روز وقتی دایانا به سمت پارک می رفت، پسری خجالتی را دید که تنها روی نیمکت نشسته بود. تصمیم گرفت به او نزدیک شود و سلام کند.#
وقتی دیانا به او سلام کرد پسر متعجب اما خوشحال به نظر می رسید. آنها شروع به گپ زدن کردند و خیلی زود با هم دوست شدند و در پارک با هم بازی کردند.
بعداً دیانا یک زن مسن را با حالتی غمگین دید. دایانا به او نزدیک شد و صمیمانه ترین احوالپرسی اش را کرد.#
وقتی پیرزن به احوالپرسی دیانا پاسخ داد، لبخندی بر چهره زن مسن روشن شد. آنها یک بعدازظهر دوست داشتنی را با گفتگو و اشتراک گذاری داستان سپری کردند.
وقتی خورشید شروع به غروب کرد، دیانا با دوستان جدیدش خداحافظی کرد و به سمت خانه رفت، قلبش پر از شادی برای خوشحال کردن دیگران شد.
از آن روز به بعد، دایانا همچنان با مهربانی به هر کسی که میدید احوالپرسی میکرد، شادی را پخش میکرد و هر کجا که میرفت دوست پیدا میکرد.